انقلاب جنسی (بخش اول)
در دهه 1960 میلادی، جنبشی در غرب به عنوان موج دوم فمینیسم، پدید آمد که در مورد زن و خانواده نظرات افراطی ای را بیان کرد. با ما همراه باشید تا در این مورد بیشتر بدانید.
در دهه ۱۹۶۰م، عوامل مختلفی از جمله قرص ضد بارداری و گسترش باورهای ضدفرهنگی باعث شده است که از انقلاب جنسی سخن به میان آید.
انقلاب جنسی
در دهه ۱۹۶۰م، عوامل مختلفی از جمله قرص ضد بارداری و گسترش باورهای ضدفرهنگی مانند «اگر فکر می کنی کاری درست است، آن را انجام بده» و «عشق بورز، جنگ نکن» و گسترش دیدگاه برابری زن و مرد باعث شده است که از انقلاب جنسی سخن به میان آید. هرچند این انقلاب زاییده فکر فمینیست ها و عوامل یادشده بود، در نهایت بر خلاف هدف خود (که دفاع از زنان بود)، به نفع مردان هوسران و سوء استفاده گری از زنان، تمام شد.
افزایش یکسان نگری لذت جنسی
مباحث مربوط به افزایش یکسان نگری لذت جنسی در مرد و زن، آموزش جنسی براساس تفکر فمینیستی که طرفدار رابطه ای سالم، مفید، آرام بخش، لذت آور و بدون هرگونه وابستگی بود، برابری تمایل و قدرت جنسی دختر و پسر، که در پی مبارزه با خواست مردانه در روابط جنسی بودند و اهداف ظاهرا عدالت جویانه ای را برای احقاق حقوق زنان دنبال می کرد، به نتیجه ای نرسید و همچنان کلیشه های فرهنگی (فرهنگ غرب) پابرجا باقی ماند. این باور که «رابطه جنسی برای لذت بردن است، بگذار پیش برود»، حاصل تفکرات ناشی از انقلاب جنسی بود که بعدها تبعات منفی زیادی را به خصوص برای زنان و دختران در پی داشت، به نحوی که خود فمینیست ها در برابر آن موضع گرفتند.
گرچه این طرز فکر «بگذار در آن جلو برویم» در میان بسیاری از فمینیست ها همچنان پابرجا مانده، در مدت چهل سال گذشته برخی انشعاب ها نیز میان آنها به وجود آمده است. برای مثال، جرمین گریر از «دروغی به نام انقلاب جنسی» سخن می گوید؛ یعنی از عصری که او آن را لجام گسیخته کردن امور جنسی مردان با دادن احساس دروغین برابری جنسی به زنان توصیف کند.( سالی کلاین عقیده دارد که انقلاب جنسی به نفع زنان عمل نکرد:
آنچه عصر مالکیت جنسی در عمل آن را مجاز کرد، دسترسی بیشتر به جسم زنان از سوی تعداد بیشتری از مردان بود؛ آنچه در عمل به دست آمد، آزادی چندانی برای زنان نبود، بلکه اعطای مشروعیت فراوان به بی قیدوبندی جنسی مردان بود؛ آنچه این عصر در عمل به سر زنان آورد، جدا کردن عواطف از وجود مردان بود.
این نگرش تردیدگرایانه نسبت به آزادی جنسی، بیش از همه در جنبش مبارزه با خشونت جنسی به چشم می خورد؛ جنبشی که با دیدگاه دوجنسیتی درباره امور جنسی در تضاد است. اگر در محیط کار کی درخواست رابطه کند، بیش از ۶۲ درصد از زنان این کار را توهین قلمداد می کنند، در حالی که تنها ۱۵ درصد از مردان چنین فکر می کنند. درواقع، بیش از ۶۷ درصد مردان اظهار می کنند که چنین پیشنهادی را با کمال میل می پذیرند، در حالی که کمتر از ۱۷ درصد از زنان این گونه هستند.
گرچه این طرز فکر «بگذار در آن جلو برویم» در میان بسیاری از فمینیست ها همچنان پابرجا مانده، در مدت چهل سال گذشته برخی انشعاب ها نیز میان آنها به وجود آمده است. برای مثال، جرمین گریر از «دروغی به نام انقلاب جنسی» سخن می گوید؛ یعنی از عصری که او آن را لجام گسیخته کردن امور جنسی مردان با دادن احساس دروغین برابری جنسی به زنان توصیف کند.( سالی کلاین عقیده دارد که انقلاب جنسی به نفع زنان عمل نکرد:
آنچه عصر مالکیت جنسی در عمل آن را مجاز کرد، دسترسی بیشتر به جسم زنان از سوی تعداد بیشتری از مردان بود؛ آنچه در عمل به دست آمد، آزادی چندانی برای زنان نبود، بلکه اعطای مشروعیت فراوان به بی قیدوبندی جنسی مردان بود؛ آنچه این عصر در عمل به سر زنان آورد، جدا کردن عواطف از وجود مردان بود.
این نگرش تردیدگرایانه نسبت به آزادی جنسی، بیش از همه در جنبش مبارزه با خشونت جنسی به چشم می خورد؛ جنبشی که با دیدگاه دوجنسیتی درباره امور جنسی در تضاد است. اگر در محیط کار کی درخواست رابطه کند، بیش از ۶۲ درصد از زنان این کار را توهین قلمداد می کنند، در حالی که تنها ۱۵ درصد از مردان چنین فکر می کنند. درواقع، بیش از ۶۷ درصد مردان اظهار می کنند که چنین پیشنهادی را با کمال میل می پذیرند، در حالی که کمتر از ۱۷ درصد از زنان این گونه هستند.
اعتراض زنان و سکوت مردان
از آنجا که برخی حرکات که برای زنان اهانت آمیز است، برای بیشتر مردان نه تنها مورد اعتراض نیست، که حتی مطلوب نیز هست، برخی دادگاه های آمریکا حکم کرده اند که قوانین خشونت جنسی باید در جستجوی تعیین این موضوع باشند که آیا یک زن منطقی، هر رفتار فرضی را اهانت آمیز می داند. اما بسیاری از قضات، از جمله راث بیدر گینزبرگ، قاضی دیوان عالی، عبارت یک «فرد منطقی» را به یک «زن منطقی» ترجیح می دهند، زیرا دومی را به سبب آنکه باعث تأکید این موضوع می شود که زنان متفاوت از مردان هستند، خطرناک می دانند. به اعتقاد دیوان عالی میشیگان، باورهای کلیشه ای متداول از زنان... (بیانگر آن است که) زنان حساس، شکننده و نیازمند استانداردهای حمایتی بیشتری هستند. چنین نگرش مردسالارانه ای زنان را تحقیر می کند و با آرمان برابری که [قانون] درصدد حمایت از آن است، مغایرت دارد.
معیارهای دوگانه: زنان بی قید و مردان مرد
چیزی که بیشتر زنان احتمالا می توانند موافق آن باشند، مخالفت شدید آنها با معیارهای دوگانه است. چرا این گونه است که دختران خوب نباید بی قیدوبند باشند و پسران خوب می توانند بی قیدوبند باشند؟ چرا مردان بی قیدوبند به لحاظ جنسی را با تجربه یا مرد صفت و زنانی را که بسیار کمتر از آنها بی قیدوبند باشند، هرزه می خوانند؟ همه کتاب ها به این پدیده خرده می گیرند و متون آموزشی جنسیت، این برچسب ها را نشانه دیگر و بیانگر آن می دانند که مردسالاری ساخته و پرداخته جامعه، همچنان حاکم است.
با وجود این، همچنان که پیش تر اشاره شد، به نظر می رسد معیارهای دوگانه، کمابیش جهانی باشند. این موضوع به ویژه در جوامعی شدیدتر است که در آنها سرمایه گذاری مردان برای رفاه فرزندان اهمیت دارد. زنانی که از نظر جنسی سهل الوصول هستند و درخواست هیچ گونه سرمایه گذاری ندارند، لذت بدون هزینه ای را برای مردان فراهم می کنند، اما تکامل نسبت به ژن های مردانی که فرزندان مردان دیگری را بزرگ کرده اند، مهربان نبوده است، به این ترتیب، روان شناسی مردان که در طی زمان متحول شده است، هم زنانی را که از نظر جنسی سهل الوصول هستند و هم همسران وفادار را مطلوب ساخته است. درواقع، مردان آمریکایی از میان ۶۷ ویژگی برشمرده شده در یک پژوهش، «عدم وفاداری را به عنوان نامطلوب ترین ویژگی یک همسر می دانند» (زنان نیز از خیانت جنسی شوهران خود بیزار هستند، اما اعتقاد دارند عوامل دیگری مانند خشونت جنسی، بیش از خیانت برای آنها رنج آور است).
تا زمانی که مردان بیش از زنان، از بی قیدوبندی جنسی زوج احتمالی خود تنفر داشته باشند، نوعی معیار دوگانه وجود خواهد داشت و جامعه این گونه طرز فکر را تقویت خواهد کرد، زیرا والدین می خواهند فرزندانشان بتوانند زوج خوبی را جذب کنند و آنها می دانند بی قیدوبندی زن بسیار بیش از بی قیدوبندی مرد، بر چشم انداز بلندمدت تاثیر دارد. جدا از بحث آبروی جنسی، والدین به دلایل دیگری از جمله عواقب بارداری، نسبت به زندگی دختران خود نگران تر از پسرانشان هستند.
در برخی مجله های آمریکایی مقاله های بسیاری درباره میل به صمیمیت و تعهد و درباره تفاوت های عاطفی میان مردان و زنان وجود دارند. مقاله هایی در مورد اینکه چگونه یک مرد را به دام اندازیم: «چگونه دختری دلخواه برای یک مرد باشیم». «چگونه همسر رویایی او باشیم» درباره اینکه چگونه او (مرد) را از دست ندهیم: «آیا باید سعی کنید به عشق شتاب دهید؟» «ده اشتباه مهم از طرف دختر». «چگونه سعادتمندانه به یکدیگر دلبسته بمانیم». و درباره رسیدن به ازدواج و موفقیت در آن: «چگونه مردی را وادار به خواستگاری کنیم». «چیره دستی در مهارت های ازدواج: حتی اگر سال ها با ازدواج فاصله دارید، همین لحظه می توانید آموزش مهارت زندگی سعادتمندانه آینده خود را آغاز کنید». تصویر این مجله ها از زنان جوان و مکان های جنسی آنها، ممکن است تصویر کاملی نباشد، اما به طور یقین با تصویر ارائه شده از سوی کسانی که رهیافتی شدیدأ مساوات طلبانه را در امور جنسی مردان و زنان پیشنهاد می دهند، متفاوت است.
ادامه دارد...
با وجود این، همچنان که پیش تر اشاره شد، به نظر می رسد معیارهای دوگانه، کمابیش جهانی باشند. این موضوع به ویژه در جوامعی شدیدتر است که در آنها سرمایه گذاری مردان برای رفاه فرزندان اهمیت دارد. زنانی که از نظر جنسی سهل الوصول هستند و درخواست هیچ گونه سرمایه گذاری ندارند، لذت بدون هزینه ای را برای مردان فراهم می کنند، اما تکامل نسبت به ژن های مردانی که فرزندان مردان دیگری را بزرگ کرده اند، مهربان نبوده است، به این ترتیب، روان شناسی مردان که در طی زمان متحول شده است، هم زنانی را که از نظر جنسی سهل الوصول هستند و هم همسران وفادار را مطلوب ساخته است. درواقع، مردان آمریکایی از میان ۶۷ ویژگی برشمرده شده در یک پژوهش، «عدم وفاداری را به عنوان نامطلوب ترین ویژگی یک همسر می دانند» (زنان نیز از خیانت جنسی شوهران خود بیزار هستند، اما اعتقاد دارند عوامل دیگری مانند خشونت جنسی، بیش از خیانت برای آنها رنج آور است).
تا زمانی که مردان بیش از زنان، از بی قیدوبندی جنسی زوج احتمالی خود تنفر داشته باشند، نوعی معیار دوگانه وجود خواهد داشت و جامعه این گونه طرز فکر را تقویت خواهد کرد، زیرا والدین می خواهند فرزندانشان بتوانند زوج خوبی را جذب کنند و آنها می دانند بی قیدوبندی زن بسیار بیش از بی قیدوبندی مرد، بر چشم انداز بلندمدت تاثیر دارد. جدا از بحث آبروی جنسی، والدین به دلایل دیگری از جمله عواقب بارداری، نسبت به زندگی دختران خود نگران تر از پسرانشان هستند.
در برخی مجله های آمریکایی مقاله های بسیاری درباره میل به صمیمیت و تعهد و درباره تفاوت های عاطفی میان مردان و زنان وجود دارند. مقاله هایی در مورد اینکه چگونه یک مرد را به دام اندازیم: «چگونه دختری دلخواه برای یک مرد باشیم». «چگونه همسر رویایی او باشیم» درباره اینکه چگونه او (مرد) را از دست ندهیم: «آیا باید سعی کنید به عشق شتاب دهید؟» «ده اشتباه مهم از طرف دختر». «چگونه سعادتمندانه به یکدیگر دلبسته بمانیم». و درباره رسیدن به ازدواج و موفقیت در آن: «چگونه مردی را وادار به خواستگاری کنیم». «چیره دستی در مهارت های ازدواج: حتی اگر سال ها با ازدواج فاصله دارید، همین لحظه می توانید آموزش مهارت زندگی سعادتمندانه آینده خود را آغاز کنید». تصویر این مجله ها از زنان جوان و مکان های جنسی آنها، ممکن است تصویر کاملی نباشد، اما به طور یقین با تصویر ارائه شده از سوی کسانی که رهیافتی شدیدأ مساوات طلبانه را در امور جنسی مردان و زنان پیشنهاد می دهند، متفاوت است.
ادامه دارد...
نویسنده: استون ای. رودز
منبع: کتاب «تفاوت های جنسیتی را جدی بگیریم!»
سبک زندگی مرتبط
تازه های سبک زندگی
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}